فلسفه اسلامی
فلسفه اسلامى، فقه اکبر
فلسفه اسلامى - همانطور که شما فرمودید و درست هم
گفتید - فقه اکبر است؛ پایه دین است؛ مبناى همه معارف دینى در ذهن و عمل خارجى
انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش
احتیاج دارد.
(بیانات در دیدار گروهى از فضلاى حوزه علمیه قم1382/10/29)
مرکز فلسفه باید حوزه علمیه قم باشد
مرکز فلسفه هم باید حوزه علمیه باشد. یکى از بزرگترین
خسارتهایى که ما کردیم، این بوده که مرکز فلسفه اسلامى از حوزه علمیه به مناطق
مختلف منتقل شده است. بعضى از آقایانِ اساتید فلسفه، ماه رمضان پیش من بودند؛ مىگفتند
برخى از آقایانى که اصلاً اهلیّت ندارند، در مساجد فلسفه تدریس مىکنند و ناقص و
سطحى و به عمق نرسیده و جویده جویده مطالبى را دست افراد مىدهند. اینها خسارت
است؛ ما نباید بگذاریم این کار ادامه پیدا کند. من خدمت آقاى «جوادى» و آقاى «مصباح» هم به تفاریق مکرّراً گفتهام
باید کارى کنیم که قم از مرکزیّت و مرجعیّتِ فلسفه نیفتد و قطب اصلىِ فلسفه اسلامى
همچنان باقى بماند. بنابراین در این زمینه هرچه شما تلاش کنید، بجا و بحق خواهد
بود. همه باید تلاش کنند؛
مدیریّت حوزه و اساتید فلسفه هم باید تلاش کنند. طلّابِ فلسفه را باید تشویق کرد.
امتداد سیاسی اجتماعی فلسفه اسلامی را تأمین کنید
دو سه نکته درخصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفى عرض مىکنم، که
خوشبختانه دیدم در ذهن بعضى دوستان هم هست. یکى مسأله امتداد سیاسى - اجتماعى
فلسفه است که من مکرّر به دوستان گفتهام و الان هم در تأیید فرمایش بعضى از
آقایان عرض مىکنم؛ منتها نه با تعبیر رنسانس فلسفى؛ نباید به این معنا مطرح شود.
ما به رنسانس فلسفى یا واژگون کردن اساس فلسفهمان احتیاج نداریم. نقص فلسفه ما
این نیست که ذهنى است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفه ما این
است که این ذهنیّت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد. فلسفههاى غربى براى همه مسائل
زندگى مردم، کم و بیش تکلیفى معیّن مىکند: سیستم اجتماعى را معیّن مىکند، سیستم
سیاسى را معیّن مىکند، وضع حکومت را معیّن مىکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را
معیّن مىکند؛ اما فلسفه ما بهطور کلّى در زمینه ذهنیّاتِ مجرّد باقى مىماند و
امتداد پیدا نمىکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کما
اینکه خود توحید یک مبناى فلسفى و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک
امتداد اجتماعى و سیاسى دارد. «لا اله الا اللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و
عقلى منحصر و زندانى نمىماند؛ وارد جامعه مىشود و تکلیف حاکم را معیّن مىکند،
تکلیف محکوم را معیّن مىکند، تکلیف مردم را معیّن مىکند. مىتوان در مبانى موجود
فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهاى
بسیار فیّاضى را در خارج از محیط ذهنیّت به وجود مىآورد و تکلیف جامعه و حکومت و
اقتصاد را معیّن مىکند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار
کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفى درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ
الاشیاء»، از مبانى ملاّ صدرا، - اگر
نگوییم از همه اینها، از بسیارى از اینها - مىشود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى،
سیاسى و اقتصادى درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفههاى مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه
اخلاق، فلسفه اقتصاد و.... این، یکى از کارهاى اساسى است. این کار را هم هیچکس غیر از شما نمىتواند بکند؛ شما باید این کار را
انجام دهید.
فلسفه، نردبانی برای رسیدن به معرفت الهی
فلسفه اسلامى، پایه و دستگاهى بوده که انسان را به دین، خدا
و معرفت دینى نزدیک مىکرده است. فلسفه براى نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک
معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفه ما - مثل ابنسینا و ملاّ
صدرا - عارف هم بودهاند.
اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه جدید - یعنى فلسفه ملاّ صدرا - بهخاطر این
است که فلسفه وسیله و نردبانى است که انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛
پالایش مىکند و در انسان اخلاق بهوجود مىآورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک
سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه
ملاّصدراست؛ یعنى راهى که ملاّ صدرا آمده، راه درستى است.
آن فلسفه است که انسان را وادار مىکند هفت سفر پیاده به حج
برود و به همه زخارف دنیوى بىاعتنایى کند. البته نمىخواهیم بگوییم هرکس در این
دستگاه فلسفى قرار نداشته باشد، اهل دنیاست؛ نه، اما این راه خوبى است. راه فلسفه
باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش
فلسفه، در تدوین کتاب فلسفى، در درس فلسفى و در انجمن فلسفه - همین که به آن اشاره
شد - رعایت کرد. اهل فلسفهاى که ما قبلاً دیده بودیم، همه همینطور بودند؛ کسانى
بودند که از لحاظ معنوى و الهى و ارتباطات قلبى و روحى با خداوند، از بقیه افرادى
که در زمینههاى علمىِ حوزه کار مىکردند، بهتر و زبدهتر و شفّافتر بودند.
رقیب سازی برای فلسفه اسلامی در دوره های اخیر
از قول جناب آقاى جوادى فرمودند «محبّ غال و مبغض قال»، که
درست هم هست. من عامل دیگرى هم سراغ دارم و آن، رقیب سازى براى فلسفه ما در دوره
اخیر است. به اعتقاد بنده،
قرائن و شواهد نشان مىدهد فلسفههایى که در ایران رایج شد - و الان هم اوج آن است - عادّى نبود. خواستند براى فلسفه اسلامى رقیب درست
کنند؛ لذا فلسفههاى غربى را آوردند و ترجمه و ترویج کردند. با غفلت حوزههاى
علمیه ما تدریجاً کار به جایى رسید که هر وقت در محیط هاى دانشگاهى اسم فلسفه برده
مىشد - الان هم تقریباً همینطور است - ذهن به سمت «کانت» و «هگل» و امثال اینها
مىفت و تصوّر مىشد اصلاً فلسفه محصول تفکّر اینهاست. زمانى که تفکّرات مارکسیستى
در ایران خیلى رواج داشت، یکى از قلمهاى عمده تبلیغاتىِ کمونیستها کوبیدن منطق
ارسطویى و منطق شکلى بود که در مقابلِ منطق دیالکتیک فحش محسوب مىشد؛ مىگفتند
اینها طرفدار منطق ارسطویىاند! تا این حد فلسفه اسلامى و مبانى فلسفه اسلامى و از
جمله منطق را ضدّارزش کرده بودند. این کار، حساب شده صورت گرفته است.
البته نمىگوییم هر دانشجو یا استادى وارد فلسفه جدید شد،
لابد با «سى.آى.اى» ارتباط
دارد؛ نه، اما این یک فکرِ اساسى شد. کسانى که پیشروان این کار بودند - امثال
فروغى و دیگران - ارتباطات سیاسى و خارجى و تلاشهایشان مشخص است. امروز هم آدم
قرائن و شواهدى را مشاهده مىکند که کسانى مىخواهند درست نقطه مقابل ما - که
فلسفه را یک امر کاملاً خواصى قرار دادهایم - حجمهاى قوىِ فلسفى را بیاورند. برخلاف یک فقیه که مثلاً مىنشیند مسأله مىگوید،
اصلاً بروز و ترشّح فلسفه از درون انسان به بیرون است؛ این تربیتِ حوزههاى علمیه
ما بوده؛ اما آنها بعکس، فلسفه را در سطوح مختلف ترویج کردند.
فلسفه برای کودکان
یکى از رشتههاى تألیف و کار فلسفى، نوشتن فلسفه براى کودکان
است. کتابهاى فلسفىِ متعدّدى براى کودکان نوشتهاند و ذهن آنان را از اوّل با
مبانى فلسفىاى که امروز مورد پسند لیبرال دمکراسى است، آشنا مىکنند. یقیناً در
نظام شوروى سابق و دیگر نظامهاى مارکسیستى اگر دستگاه فلسفه براى کودکان و جوانان
بود، چیزى بود که مثلاً به فلسفه علمى «مارکس» منتهى شود. ما از این کار غفلت
داریم. من به دوستانى که در بنیاد ملاّ صدرا مشغول کار هستند، سفارش کردم، گفتم
بنشینید براى جوانان و کودکان کتاب بنویسید. این کارى است که قم مىتواند بر آن
همّت بگمارد. بنابراین از جمله کارهاى بسیار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانى
مستحکم و ادبیات خوب و جذّاب.
دنیا چشم انتظار شیخ انصاری ها و ملاصدراهاست!
امروز دنیا و جوانان مسلمان به شما نیازمندند و دنیاى
سرخورده از مادّیت، چشم انتظار شماست. من یک بار در صحبتى این را گفتم که یکى از
فضلاى برجسته زمان ما که بهطور کامل با فرهنگ جدید آشنا بود و چند زبان مىدانست
و سالها در دانشگاههاى مختلف دنیا تدریس کرده یا تعلیم گرفته بود، پس از سفرى که
براى یک فرصت مطالعاتى به اروپا رفته و بازگشته بود، نوشته یا گفته بود که امروز
ذهنیّت دنیاى غرب، دیگر دنبال این زرق و برقها نیست؛ بلکه به دنبال «شیخ انصارى»ها و «آخوند ملّاصدرا»هاست! و
این دیگر حرف منِ طلبه نیست.
امروز این انسانهاى معنوى هستند که از زیر انبار تهمتها
مىدرخشند و مردمى را که در تاریکى مادیّت دست و پا می زنند، به خود جذب مىکنند.
شیخ انصارى و آخوند ملّاصدرا - یکى فقیه و دیگرى حکیمِ عارف - هر دو در دنیاى غرب،
با خصوصیّت زهد و عبادت فراوان، به یاد ماندنى و تاریخى هستند. (دیدار روحانیون و
طلّاب ایرانى و خارجى در صحن «مدرسه فیضیّه قم»، 1374/09/16)
عقل منطقی، شهود عرفانی و وحی قرآنی در فلسفه صدرایی
مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون شخصیت و زندگى خود او، مجموعه
در هم تنیده و به وحدت رسیده چند عنصر گرانبها است. در فلسفه او از فاخرترین عناصر
معرفت یعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در کنار هم بهره گرفته شده، و
در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانى، و ذوق و مکاشفه عرفانى، و تعبد و تدین و
زهد و انس با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته، و در عمر علمى پنجاه ساله او رحله
هاى تحصیلى به مراکز علمى روزگار، با مهاجرت به کهک قم براى عزلت و انزوا، و با
هفت نوبت پیاده احرامى حج شدن، همراه گردیده است.(پیام به مناسبت همایش جهانى
بزرگداشت صدرالمتالهین- 1378/03/01)
حکمت متعالیه متعلق به همه انسانها و جامعه ها
مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون همه فلسفه ها در محدوده
ملیت و جغرافیا نمى گنجد و متعلق به همه انسانها و جامعه ها است. همواره همه بشریت
به یک چهارچوب و استخوانبندى متقن عقلایى براى فهم و تفسیر هستى نیازمندند. هیچ
فرهنگ و تمدنى بدون چنین پایه مستحکم و قابل قبولى نمى تواند بشریت را به فلاح و
استقامت و طمأنینه روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد. و
چنین است که به گمان ما فلسفه اسلامى بویژه در اسلوب و محتواى حکمت صدرایى، جاى
خالى خویش را در اندیشه ى انسان این روزگار مى جوید و سر انجام آن را خواهد یافت و
در آن پابرجا خواهد گشت.
دوره با برکت فلسفه الهی
ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهى وامدار و بیش از
همه در برابر آن مکلفیم. دوران ما با دمیدن خورشیدى چون امام خمینى که یگانه دین و
فلسفه و سیاست و خود یکى از صاحبنظران برجسته در حکمت متعالیه بود، و نیز با حوزه
درسى و تحقیقى پربرکت حکیم علامه طباطبایى که استاد یگانه مبانى ملاصدرا در طول سى
سال در حوزه قم به شمار مى رفت، و تلاش تلامذه و هم دوره هاى آنان، بى شک دوره با
برکتى براى فلسفه الهى است. و اکنون برپایى این گردهمایى بزرگ از فرزانگان ایرانى
و غیرایرانى مژده آگاهیهاى ژرفتر و گسترده ترى در باب فلسفه ملاصدرا مى رساند.
شاید این یکى از موجباتى شود که مسیر مستقیم و تکاملى و نامتناقض فلسفه که از
ممیزات فلسفه اسلامى بویژه پس از روشن شدن مشعل حکمت صدرایى است، در ذهن اندیشوران
و فیلسوفان غرب، با مسیر پرتقاطع و پرتناقض و پرنشیب و فراز فلسفه غربى در همین
چهارصد سال مقایسه شود و فرصت تازه اى براى نقد و بحث در باشگاه جهانى معرفت و
استدلال عقلانى، فراهم آید.
فیلسوف ناشناخته
با وجود آن که ملاصدرا سردمدار یک مکتب فلسفی و به
وجود آورنده یک جریان فکری و عقلانی است هنوز در محافل علمی دنیای غرب
شناخته شده نیست و مدارس فلسفی غرب شخصیت با عظمت صدرالمتالهین را نمیشناسند.(دیدار
اعضای شورای عالی کنگره بزرگداشت صدرالمتألهین ملاصدرا - 1374/11/15)
فلسفه صدرا؛ ذوق و عقل بر پایه شرع
فلسفه ملاصدرا فلسفهای عقلی، ذوقی و شرعی است و در
حقیقت ملاصدرا فلسفه عقلی و ذوقی را برمبنای شرع مقدس پیریزی کرده است
برای او تعبد محض، مبادی رسیدن به افکار عالی فلسفی بوده است و این
جریان عظیم و جوشان و تمام نشدنی در دوران ریاضت به روح مقدس وی افاضه
و نازل شده است و امروز خوشبختانه کتابها و افکار فلسفی ملاصدرا فضای فلسفی
کشور را فراگرفته است.
کسب فیض از عالم غیب، سرچشمه فلسفه صدرا
صدرالمتالهین آراء بینظیر فلسفی و دریای مواج افکار
و اندیشههای خود را از استاد فرانگرفته است. بلکه این معلومات بیپایان از
ریاضت، خلوت و عبادت و دل دادن به خدا و کسب فیض از عالم غیب سرچشمه میگیرد.
فتح محافل علمی دنیا
امید است در سایه این تلاشها افکار ملاصدرا محافل علمی
دنیا را فرابگیرد و این متاع معنوی و با ارزش به عنوان عالیترین متاع به
کشورهای دیگر صادر شود و برای این منظور لازم است، علما و بزرگان حوزههای
علمیه و دستگاههای مختلف بویژه صدا و سیما و وزارت ارشاد نیز همکاری کنند تا
این کار با ارزش و بسیار مهم به نتیجه برسد.
اهمیت فقه ما را از اهمیت فلسفه غافل نکند
یک مساله، مساله درس فلسفه و رشته فلسفه است. توجه بکنید
اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته فلسفه و علم
فلسفه، هر کدام از اینها مسئولیتی دارند. رشته فقه مسئولیاتی دارد، فلسفه هم
مسئولیت های بزرگی بر دوش دارد، پرچم فلسفه اسلامی دست حوزه های علمیه بوده است و
باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانی که احیانا صلاحیت
لازم را ندارند، این پرچم را بر میدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه می افتد دست
کسانی که شاید صلاحیت های لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه ما
از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفه های وارداتی مختلف،
لخت و بی دفاع خواهند ماند. آن چیزی که میتواند جواب شماها را بدهد، غالبا فقه
نیست؛ علوم عقلی است.
(29 مهر 1389 دیدار با جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم)
منبع: هفته نامه 9 دی