تپش
قلبم میتبد قلب همه میتپد کیست که زندگی و حیات خودش را در تپش قلب نبیند چه قلب صنوبری گوشتی چه قلب عالم هستی
ما با هر عقیده ای که باشیم با هر نگاهی حیات خود را در تپش قلب جستجو میکنیم
اگر جز بدن چیزی نبینیم این قلب را صنوبر داخل قفسه سینه میبینیم و اگر معتقد به روح باشیم آن را قلبی از جنس دیگر میبینیم
آری عالی ترین صورت تفکر و معرفت به این است که حیات را به قلب تپنده عالم هستی انسان کامل زمان ببینیم
اما چقدر واقعا میتوانیم این حس را به درک و شعور حضوری برسانیم و از این مفهوم حصولی به عالم حضور دسترسی پیدا کنیم ؟
واقعا عالم پر است از حواشی ها و پرده های کوچک و بزرگ از نمایش های زندگی اما در این میان از بس در اعتباریات و دروغها و موهومات غرق شده ایم حتی دیگر بدیهی ترین امور عالم هم برای ما به جهل و غفلت کشیده شده است
نمی دانم چگونه باید بگویم که در این دنیا حتی معنویات ما هم از جنس دیگریست و پر شده از اعتباریات و جای حقیقت ها در این معنویات گم شده است تا به حدی که حتی اشکی در نمازی ذکری در قنوتی و تکراری در اذکار سجود مورد اعتراض قرار میگیرد و حتی بعضا به نام احکام و دین مورد سوال قرار میگیری
گاهی فکر میکنم باید گذاشت و رفت گاهی هم فکر میکنم باید پایداری کرد اما آنچه از ان می ترسم این است که کوتاهی های من و بد دینداری من باعث این گونه موارد شده است
کاش میتوانستم انچه در دل دارم با دوستانم بیان کنم تا در این امر یاریم رسانند
دل همه میتپد و دل من نیز اما همه با دل خود اشنا من بیگانه ام و نمیدانم تا کی باید بیگانگی را تحمل کنم
ادامه دارد.........