رِبِّیّون

وکَاَیِّن مِن نَبِی قتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ کَثیرٌ فَما وهَنوا لِما اَصابَهُم فی سَبیلِ اللهِ وما ضَعُفوا ومَا استَکانوا واللهُ یُحِبُّ الصّابرین

رِبِّیّون

وکَاَیِّن مِن نَبِی قتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ کَثیرٌ فَما وهَنوا لِما اَصابَهُم فی سَبیلِ اللهِ وما ضَعُفوا ومَا استَکانوا واللهُ یُحِبُّ الصّابرین

رِبِّیّون

بسم الله الرحمن الرحیم
ربیون:
((وکَاَیِّن مِن نَبِی قتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ کَثیرٌ فَما وهَنوا لِما اَصابَهُم فی سَبیلِ اللهِ وما ضَعُفوا ومَا استَکانوا واللهُ یُحِبُّ الصّابرین)) آل عمران ۱۴۶
انبیای الهی برای تبلیغ دین و پاسداری از حریم آن و در راه اجرای قوانین و احکام الهی، قیام و مبارزه و جهاد داشتند و بسیاری از آنان به شهادت رسیدند؛ هرچند گزارشی از بسیاری از پیامبران در قرآن نیامده است.
پیامبران و همراهان ویژه و با وفای آنان که تربیب و تربیت خاص یافته و شدید الربط با ربّ بودند، از گزند وهن، ضعف، استکانت و زبونی و امان خواهی مصون بوده و صابرانه شداید جهاد در راه خدا را تحمل کرده‏اند؛ بدین معنا که هرگز از تهاجم دشمن نهراسیده و بر اثر کمی عده‏ء آن‏ها و زیادی دشمن احساس سستی نکرده و حالت تباهی و بد نداشتند و در برابر بیگانه خضوع نکرده و درخواست کمک نمی‏کردند. خلاصه آنکه آن مجاهدان نستوه هرگز در نبرد با دشمنان دین و رویارویی با سختی‏ها هیچ‏گونه ناتوانی و سستی و زبونی از خود نشان ندادند و هیچ‏گاه زمین‏گیر نشدند و چنان صبوری کردند که الگوی صبر و جهاد و مقاومت و مظهر اسم حسنای صبور و در نتیجه محبوب خداوند
سبحان شدند.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

قلب تاریخ

يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۴۰ ق.ظ

ولایت خون:

خون شهدای انقلاب اسلامی به هدر نرفته است و آنها بودند که به قیمت خون خود، آبروی اسلام، قرآن پیامبر و استقلال مملکت را حفظ کردند و حرکتی که آنها در این انقلاب از خود نشان دادند در طول تاریخ بی نظیر بوده است.

مقام معظم رهبری

قلب تاریخ:شهید محود ویسی باصری ( دای علی جون )

تاریخ شهادت : 15/7/1365

مکان شهادت: فاو


خاطره:
بیشترین خاطرات کودکی من که به یادم مانده مربوط می شود به زمان هایی که با دایی شهیدم گذراندم.
آن روز ها چون در خانه ها حمام نبود از حمام عمومی استفاده می کردیم برای همین هم هر روز جمعه صبح برای استحمام به منزل مادربزرگ مان می رفتیم و با دایی که به او دایی علی جون می گفتیم به گرمابه فرهنگ اول خیابان رودکی کوچه مادی می رفتیم و بعد از برگشت از گرمابه کلی با ما بازی می کرد همیشه مهربان خندان و صبور و با آرامش بود. یکی از بازیهای دوست داشتنی برای من در آن روزها ساختن چتر با نایلون های فریزری بود یک نایلون راقیچی و به صورت دایره در می آورد و با چند تکه نخ مساوی در اطراف آن می بست و سر نخ هارا گره زده و یک سنگ یا ادمک عروسکی به آن آویزان میکرد و از طبقه دوم خانه به طرف بالا پرتاب میکردیم و کلی شاد بودیم گاهی هم باد آن را به پشت بام یا خانه همسایه می برد خلاصه دوران خوبی بود
بسیار فداکار و کمک کار خواهر برادران خود بود
یادم میآید در زمانی که به علت اشتباه ما بچه ها علائدین خانه ما به زمین افتاد و مادرم هنگام خاموش کردن آن دچار سوختگی شدید از ناحیه دست شد روزها دایی بزرگوار من که 14 سال کمتر داشت به خانه ما می آمد و برای ما آشپزی می کرد لباس می شست و کلی زحمت می کشید. در آن زمان بود که ما با قضای ساده اما بسیار خوش مزه ای آشنا شدیم قضایی که از مقداری برنج ماست زرچوبه تره کوهی و پونه درست میشد و آنقدر دلچسب بود که در کل فامیل ما معروف شد به آش دای علی جونی.
انشالله سعی میکنم در آینده ای نزدیک خاطرات دیگری را در این صفحه اضافه کنم


به قدش که نگاه می کردی رشید و بلند بود و کسی باورش نمی شد که او هنوز 14 ساله است واقعا تعجب برانگیز است که یک پسر 14 ساله آنقدر فهمیده و عاقل باشد که حتی برادران بزرگتر از خود را که دارای فرزند بودند راهنمایی و نصیحت می کرد که انشالله دست خط و متن نامه هایش را برایتان خواهم گذاشت.


با پسر عمویم و پدرم ( نشسته از سمت چپ ) به جبهه رفتند روز رفتنشان بسیار پرشور بود تعداد زیادی در ورزشگاه تختی جمع بودند برای اعزام به جبهه و ما هم برای بدرقه رفته بودیم و بعد در گلستان شهدای اصفهان با مداحی آهنگران و حاج مهدی منصوری به جبهه اعزام شدند و شش ماهه بعد ....

این گونه بازگشت

پدرم تعریف میکرد در جایی قرار داشتیم که فاصله ما با عراقیها حدود 50 متر بود بسیار نزدیک هم کمی اب بین ما فاصله بود سنگر کمینی داشتیم در نزدیکی عراقیها حفره ای روباهی شکل 2 ساعتی نگهبانی داد نفر بعدی فردی بود که بیمار بود وقتی متوجه شد با بیسیم اطلاع داد کسی برای نگهبانی نیاید خودم می مانم و در همان شب در همان سنگر مورد اصابت ترکش یک خمپاره 60 قرار گرفت و به شهادت رسید.


روحش شاد یادش گرامی

نظرات  (۲)

سلام شهید محمود ویسی...

سلام آقای نویسنده 

جالب بود ما منتظر بعدی ها هستیم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی